روحيّه
پرستش و عبادت، از دير باز در بین انسان ها وجود داشته اما اقوام در مصداق پرستش
با یکدیگر اختلاف داشتند. قرآن کریم تنها خدا را شايسته عبادت معرفی میکند که
آیاتی بر این امر تصریح دارد مانند آیه « إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ؛
تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم» (فاتحة: 5): «قُلْ يا أَهْلَ
الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ
نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً ...؛ بگو: اى اهل كتاب!
بياييد، به سوى سخنى كه ميان ما و ميان شما يكسان است كه: جز خدا را نپرستيم و هيچ
چيزى را شريك او قرار ندهيم» (آلعمران: 64): «... قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ
أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشْرِكَ بِهِ ....؛ (اى پيامبر) بگو: فرمان داده شدهام
كه تنها خدا را بپرستم؛ و به او شرك نورزم» (نحل: 36).
عبادت
به معنی عام آن شامل هر عملی میشود که از بنده سربزند و نیت آن تنها خدای متعال
باشد که در این صورت به مقام عبودیت میرسد، یعنی به مرتبهای از شهود و یقین
باطنی دستمییابد که تنها مؤثر در عالم را خدا میداند. روحیه عبودیت در انسان
آثار بسیاری برجای میگذارد. یکی از این آثار که جلوه آن در جامعه ایمانی و وحدت
آنها بازتابی مؤثر دارد، مقاومت در برابر بیگانگان و کفار است، که مهم ترین عامل
پیروزی است. مقاومت در فرهنگ قرآنی به اندازهای اهمیت دارد که خداوند به رسول خود
دستور مقاومت در ابلاغ دین میدهد. قرآن درباره پایداری در دین به پیامبر می
فرماید: «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ...؛ پس همان گونه كه فرمان داده شدى پايدارى
كن» (هود: 112)؛ در آیه دیگر با عبارتِ «فَاسْتَقيما؛ پس پایداری کنید» (یونس: 89)
به حضرت موسی و هارون دستور به استقامت بر پیروی از راه خدا را داده؛ در دو آیه
نیز عبارتِ «فَاسْتَقيمُوا؛ پس (شما نیز بر عهد آنان) پایدار باشید» (فصلت: 6؛
توبه: 7) آمده که در سوره فصلت با بیان وحدانیت خدای متعال، خواهانِ استقامت
بندگان در مسیر حرکت به سوی خداست. پس مقاومت نه تنها دستوری برای پیامبران بلکه
فرمانی عمومی برای همه بندگان خداست. امام علی علیهالسلام نیز بالاترین
خوشبختی را، استقامت و پایداری در دین میداند: «أفضل السعادة استقامة الدين؛ بالاترین
سعادت، پایداری است» (تمیمی آمدی، 1366، ص85، ح 1379).
مقاله
پیشِرو با هدف ایجاد روحیه مقاومت در مؤمنین از راه عبودیت، با روش توصیفی-
تحلیلی و جستجو در تفاسیر به تبیین رابطه بین عبودیت و مقاومت اسلامی و چگونگی
برقراری این پیوند میپردازد. از این رو پس از مفهوم شناسی، به حقیقت عبودیت و بعد
در قالب سه مصداق از مصادیق مقاومت اسلامی، به رهاورد عبودیت اشاره دارد.
مفهومشناسی
برای تبیین بحث
لازم است برخی مفاهیم مرتبط، شناسایی و تعریف شوند.
2-1- کلمه «عبد» در لغت از (عین، باء، دال) گرفته شده و دارای دو
اصل صحیح که گویا آن دو متضاد هستند، یک اصل آن دلالت بر فروتنی و نرمی دارد، در
این اصل «عبد» به معنای «مملوک» است؛ اصل دیگر بر شدت و غلظت دلالت می کند (ر.ک:
ابن فارس، 1404ق، ج4: ص205). کلمه «عبوديّة» از ریشه «ع ب د» يعنى «اظهار فروتنى
و طاعت»، و کلمه «عبادة» بليغتر از عبوديت است، یعنی عبادت «نهايت فروتنى و طاعت»
است، از این رو کسی استحقاق پرستش را دارد كه نهايت كمال و فضيلت از آنِ اوست و او
تنها خداى متعال است (ر.ک: راغب اصفهانی، 1412ق، ص 542). «عبادت» در قرآن کریم
دارای دو وجه «توحید» و «طاعت کردن» است (تفلیسی، 1371 ، ص201).
در
قرآن کریم خودِ کلمه «عبودیة» به کار نرفته اما آیات بسیاری مردم را بندگان خدای
متعال حساب کرده و اساس دعوت دینی را بر این نهاده که نه تنها مردم بندگان او بوده
بلکه هر صاحب شعوری که در آسمان ها و زمین است، عبد اویند و خدای متعال، مولای
حقیقی آنهاست مانند آیه 93 سوره مریم که می فرماید: «إِنْ كُلُّ مَنْ فِي
السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً؛ هيچ كس در آسمانها و
زمين نيست، مگر اينكه بندهوار به سوى (خداى) گستردهمهر آيد» (ر.ک: طباطبایی،
1390ق، ج6: ص339). به نظر میرسد در اصطلاح قرآنی، عبودیت یعنی در عالم هستی هیچ
چیزی در ذات، وصف و عمل خود استقلال ندارد و مالک نیست مگر آنچه را که خدا به او
تملیک کند که این نیز به اراده اوست که این مطلب از تحلیل کلمه «عبودیت» به دست می
آید (ر.ک: همان، ص 339-340) یعنی انسان به این مرتبه از شهود و یقین باطنی برسد که
تنها مؤثر در عالم را خدا بداند و هیچ کمالی را نیابد مگر آن که خداوند دارای آن
است. در معنای عبودیت و عبادت مفسران نظرات دیگری نیز دارند؛ برخی عبودیت را اعم
گرفته، برخی آن را اخص می دانند و برخی فرقی بین آن دو قایل نیستند، بحث از آنها
مجال دیگری را می طلبد.
2-2- کلمه «مقاومت» (مصدر باب مفاعلة) و کلمه «استقامت» (مصدر باب
استفعال) هر دو از ریشه (قاف، واو، میم) است؛ «قَامَ، يَقُومُ، قِيَاماً» یعنی
به پا خاست و برخاست و «قَائِمٌ» یعنی بپا خاسته (ر.ک: راغب اصفهانی، 1412ق، ص
690) و واژه «اسْتِقَامَة» در مورد راهى آمده كه بر يك خط هموار و استوار است و
گفتهاند طريق حق هم به آن تشبيه شده، مثل آيه «اهْدِنَا الصِّراطَ
الْمُسْتَقِيمَ؛ ما را به راه راست هدایت فرما» (فاتحه: 6)، و «اسْتِقَامَة
الأنسانِ» به معنای ملتزم شدن انسان براى بودن در راه راست است مانند
آيات «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَ اسْتَقامُوا؛ در حقيقت كسانى
كه گفتند: پروردگار ما خداست، سپس پايدارى كردند» (فصلت» 30) «فَاسْتَقِمْ كَما
أُمِرْتَ؛ پس همان گونه كه فرمان داده شدى پايدارى كن» (هود: 112) (همان، ص692).
استقامت
در اصطلاح قرآنی آن، به معنای «طلب القيام من
الشيء؛ طلب قیام از هر چیز» و «استدعاء ظهور عامة آثاره و منافعه؛ استدعاى ظاهر شدن تمامى آثار و منافع آن چيز» (طباطبایی، 1390ق، ج 11: صص
47 و 48) همچنین برای پایداری در دین و مسیر حق در برابر کژیها است (ابنعاشور،
بی تا، ج11: ص282).
حقیقت عبودیت
هر
عملی که انسان به نیت الهی انجام دهد، مقدمهای برای رسیدن به درجه عبودیت میشود.
حقیقت عبودیت در مورد انسان، رسیدن به مقامی است که خدای متعال را غنی مطلق
دانسته، به فقر ذاتی خود و موجودات دست یابد (ر.ک: طباطبایی، 1390ق، ج 5: ص328) و
تنها او را مستحق پرستش بداند چرا که نهايت كمال و فضيلت از آنِ اوست (ر.ک: راغب
اصفهانی، 1412ق، ص 542).
حقیقت
عبودیت این است که انسان به این مرتبه از شهود و باور برسد؛ که هیچ کسی، هیچ وجودی
و هیچ کمالی ندارد مگر این که عاریه از خداست. اگر این معنا لحاظ شود،
با این معنا، عبادت، مقدمه عبودیت است که ما را به آن شهود یعنی «عبودیت» میرساند؛
یعنی انسان به این شهود میرسد که انسان هیچ شأنی ندارد جز اینکه مملوک خداست،
همه وجود و داراییهای او مِلک خدا و «لله» است، آن به آن خدا به او افاضه میکند؛
پس انسان در هیچ شأنی از شئون خود حتی در بندگی نیز مستقل نیست (ر.ک: طباطبایی،
1390ق، ج1، ص 24؛ ج6: ص339 -340).
«عبودیت»
وصفی است که عبد را مظهر ربوبیت حق میکند و لازمه اطاعت از خدا، بی نیازی از غیر
اوست؛ «و طاعَتُهُ غِنی» (مفاتیح الجنان، دعای کمیل)؛ اگر
این اطاعت به کمال مطلوب برسد، آن بنده محض و مطیعِ صِرف، موجب بی نیازی دیگران
نیز میشود (جوادی آملی، 1388، ص493)؛ در حقیقت، عبودیت زمینه مظهریت انسانِ عبد
را فراهم می آورد تا خود را در معرض اِغنای خدا قرار دهد و موجب اِغنای دیگران
شود. انسان توان آن را دارد که مظهر اسمای فعلی خدا شود و برای تدبر و تفکر در
افعال الهی و مظهر آنها شدن، راه باز است و همان گونه که ملائکه مظهر تدبیر الهی
هستند انسان نیز در سیر تکاملی، می تواند به آن اندازه صعود کند که مظهر اتم فعل
الهی شود. مؤمن وقتی با خدای متعال معامله کرد، جان، هستی، صفت و فعل خود را به
خدا تفویض نمود، پس از آن، اعضا و جوارح وی از خودش نیست، بلکه همه امور ادراکی و
تحریکی وی، مانند دیدن و شنیدن، سخن گفتن، حرکت کردن و ... با شئون الهی است، یعنی
انسان سالک صالح با لسان غیبی که به صورت زبان وی ظهور میکند سخن میگوید و همین
طور کارهای دیگر او همه با شئون الهی می شود(جوادی آملی، 1388، ص507).
در
حدیث عنوان بصری آمده که امام صادق علیه السلام در پاسخ به پرسش از
حقیقت بندگی فرمودند: «ثَلَاثَةُ أَشْيَاءَ: أَنْ لَا يَرَى
الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْكاً ... وَ لَا يُدَبِّرُ
الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِيراً وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِيمَا أَمَرَهُ
تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ ...؛ حقیقت بندگی سه چیز است: 1. بنده
در آن چه خدای متعال به او عطا فرموده است برای خود مالکیتی قائل نباشد؛ زیرا
بندگان مالک چیزی نیستند، مال را متعلق به خدا میدانند و آن را هر جا که خدای
متعال فرمان داده به مصرف میرسانند؛ 2. بنده برای خود تدبیر و چاره اندیشی نمیکند؛
3. تمام اشتغال او به چیزهایی است که خدای تعالی او را به انجام آنها فرمان داده
یا از آنها باز داشته است».
آن
حضرت در ادامه دلیل این سه امر را بیان کرده اند: زیرا هرگاه بنده در آن چه خدای
تعالی به او داده است برای خود مالکیتی قایل نباشد انفاق کردن آنها در مواردی که
خدای متعال فرمان به انفاق داده است برایش آسان میشود و هرگاه بنده، تدبیر و چارهاندیشی
کار خود را به مدبر خویش واگذارد، مصائب و گرفتاری های دنیا بر وی آسان گردد و
هرگاه بنده به اوامر و نواهی خدا سرگرم شود، دیگر فرصتی برای ستیزهگری و فخرفروشی
با مردم پیدا نمیکند ... (ر.ک: مجلسی، 1404ق، ج1: ص225-226).
مقاومت اسلامی، رهاورد عبودیت
عبودیت از دیدگاه
قرآن کریم آثاری دارد که هر کدام جلوهای از مقاومت اسلامی را به نمایش میگذارد.
برخی از این آثار عبارتند از:
4-1- کرنش در
مقابل خدای متعال و مقاومت در مقابل غیر او
اگر
شبهه شود که چه رابطه ای بین مملوکیت انسان و مقاومت اسلامی وجود دارد پاسخ داده
می شود که معنای «مملوکیت ربّ» در همه مشتقات «عبادت» و «عبودیت» به نوعی حضور
دارد. چنان که علامه طباطبایی بیان میکند: «العبادۀُ هی
نَصبُ العبدِ نفسَه في مقامِ المملوكيةِ لِرَبِّه؛ عبادت عبارت است
از نشان دادن مملوكيت خويش براى پروردگار» (طباطبایی، 1390، ج1: ص 24)؛ «عبادت»
یعنی اینکه انسان خودش را در مقام مملوکیت برای خدای متعال قرار دهد، هر فعلی که
انجام میدهد نشانگر مملوکیت او باشد؛ یعنی کار او نشانگر «اظهار مملوکیت او و
مالکیت خدا» باشد. بیان علامه فروعی دارد یک مورد آن اینکه: عبادت با استکبار و
سرپیچی، جمع نمیشود اما با اشراک جمع میشود؛ یعنی کسی که عبد است و میخواهد
عبادت کند این عبد نمیتواند در مقابل خدا استکبار داشته باشد؛ اگر استکبار داشته
باشد اصلا عبد نیست، عبادت و عبودیت از او تحقق پیدا نکرده است؛ اما میشود عبد
بود ولی عبادت مشرکانه انجام داد، یعنی به لحاظ عرفی امکان دارد در عبادت برای خدا
شریک قرار داد هر چند در این صورت چنین بندهای به حقیقت و روح عبودیت راه نیافته
است؛ چرا که عبادتی به عبودیت میانجامد و حقیقی است که هیچ شرکی در آن نباشد
(ر.ک: طباطبایی، همان، ص24-25). بنابراین، کسی در مقام عبودیت قرار می گیرد که
تنها در مقابل حضرت حق کرنش دارد و در مقابل غیر او با صلابت است. این کرنش او را
به مقاومت در برابر جلوههای غیر الهی میکشاند. از بارزترین مصادیق کرنش در
برابر پروردگار، «نماز» است.
خدای متعال پیوند بین نماز و استقامت را به
زیبایی به تصویر کشانده، آنجا که خطاب به مؤمنان میفرماید: «يا أَيُّهَا
الَّذينَ آمَنُوا اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ؛
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! بوسيله شكيبايى و نماز، يارى جوييد؛ [چرا] كه خدا با
شكيبايان است» (بقره: 153). «صبر» آن حالت استقامت و ایستادگی در جبهه مشکلات،
«نماز» هم پیوند با خدای متعال و وسیله ای برای این تکیهگاه محکم است (طبرسی،
1372، ج1: ص432). «صبر» هرگز به معنى تحمل بدبختيها و تن دادن به ذلت و تسليم در
برابر عوامل شكست نيست، بلكه صبر و شكيبايى به معنى پايدارى و استقامت در برابر هر
مشكل و هر حادثه است (مکارم، 1371، ج1: ص518؛ ر.ک: قطب، 1425ق، ج1: ص141).
آيات
153-157 سوره بقره مؤمنين را تحريك مىكند كه خود را براى قتال آماده كنند و به
آنان خبر ميدهد كه محنتى در پيش دارند، بلائى كه هرگز به مدارج تعالى و رحمت
پروردگارى و اهتدای به هدايتش نمىرسند مگر آنكه در برابر آن صبر كرده، مشقتهای
آن را تحمل نمايند، و به ايشان اين حقيقت را تعليم ميدهد كه بايد براى رسيدن به
هدفِ از قتال، از صبر و نماز استعانت جسته، استمداد بگيرند، «صبر» عبارتست از
خوددارى از جزع و از دست ندادن امر تدبير، «نماز» یعنی توجه به سوى پروردگار و
انقطاع به سوى كسى كه همه امور به دست او است (ر.ک: طباطبایی، همان، ج 1: ص344؛
فخررازی، 1420ق، ج4: ص124).
صبر
و بردباری از عوامل مؤثر در مقاومت، تهاجم، دفع و رفع دشمن و نیز در مرحله پیروزی
اسلام و گریز به هنگام شکست کفر است ... پس در جهاد و دفاع، صبر و نماز، هر دو
ضروری است و این دو وسیله کمک رسانی خدای متعال است (جوادی آملی، 1392، ج7: ص570-571)؛
رابطه صبر و نماز این گونه است که در مبارزه با هوس و رهایی از رذایل درونی و
پایداری و پیروزی در برابر دشمن بیرونی، صبر و نماز هر دو سهم دارند و یکدیگر را
کمک می کنند، نماز و صبر نسبت به یکدیگر تأثیر و تأثر متقابل دارد و همانگونه که
درجه ای از صبر به نماز کمک میکند، درجه قویتری از صبر به وسیله نماز پدید میآید
و همانطور که مرتبهای از نماز مایه ظهور صبر میشود مرحله برتری از نماز بر پایه
صبر قرار دارد (همان، ص583-584). بنابراین، نماز که یکی از بالاترین جلوههای
عبودیت است، با پیوند به صبر و استقامت، مؤمن را به پیروزی در برابر کفار میرساند.
4-2- همراهی با
رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله وسلم
یکی
از آثار عبودیت، همراهی با رسول خداست که در دو آیه قرآن کریم (نور: 62؛ فتح: 29)
آمده است:
أ)
در سوره نور: 62 «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ
رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى
يَسْتَأْذِنُوهُ ...؛ مؤمنان تنها كسانى هستند كه به خدا و فرستادهاش ايمان
آوردهاند، و هنگامى كه در كار اجتماعى همراه او باشند، تا از او رخصت نگيرند (از
نزدش) نمىروند» این آیه بیان حال مؤمنان است که متصف به حقیقت ایمان هستند و این
که فقط مؤمنان، به خدای متعال و رسول او ایمان حقیقی دارند و هرگاه کاری پیش آید
که جنبه عمومی و اجتماعی دارد که نیاز به همفکری دارد مانند مشورت، نماز جمعه یا
جنگ، بدون اجازه از رهبر خدا، دنبال کارهای شخصی خود نمی روند (طبرسی، 1372، ج7: ص 248؛ همو، 1412ق، ج3: ص122؛ طباطبایی، همان، ج
15، ص166؛ مکارم، همان، ج14: ص563؛ ر.ک: سیوطی، 1404ق، ج5: ص60). این، نحوه ای از
همراهی با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و پیمودن راه اوست که در
سایه عبودیت الهی بهدست میآید چرا که اطاعت الهی، طبق آیاتی مانند (نساء: 59) با
عبارتِ «اطیعوا» آمده و اطاعت از پیامبر را نیز به دنبال دارد. اطاعت پیامر موجب
همراهی مؤمن با پیامبرش میشود. این همراهی به صراحت آیه 62 نور، بر امری جامع است
که طبق سیاق، منظور در رویارویی جنگ یا هر امر مهمی است. بنابراین همراهی با رسول
که جلوهای از عبودیت است، مؤمن را به مقاومت در برابر دشمن تجهیز میکند.
ب)
در سوره فتح آیه 29 نمونه دیگری از همراهی با رسول بیان شده: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ
اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ
تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً
سيماهُمْ في وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي
التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ
فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغيظَ بِهِمُ
الْكُفَّارَ ...؛ محمد صلى الله عليه و آله فرستاده خداست؛ و كسانى كه با او هستند
بر كافران سختگير (و) در ميان خود مهرورزند؛ آنان را ركوع كنان [و] سجده كنان
مىبينى، در حالى كه بخشش و خشنودىاى از خدا مىجويند؛ نشانه آنان در چهرههايشان
از اثر سجده [نمايان] است؛ اين مثال آنان در تورات است و مثال آنان در انجيل است،
همانند زراعتى كه جوانهاش را بيرون آورده، پس آن را تقويت كرده و محكم گرداند، پس
بر ساقههاى خود راست قرارگيرد، در حالى كه كشاورزان را شگفت زده كند».
این
آیه جامعه اسلامی را ترسیم می کند که دارای چهار مؤلفه است: 1- همراهی با رسول صلی
الله علیه و آله و سلم؛ 2- قوی و شدید در مقابل بیگانگان، مهربان در ارتباط
با خودیها؛ 3- عبودیت افراد جامعه؛ 4- تلاش با امید به فضل خدا.
قسمت
اول این آیه، همراهی عبادی و همگانی سیاسی و نظامی یاران و همراهان رسول اکرم صلی
الله علیه و آله و سلم را بیان کرده، می فرماید: همراهان رسول خدا صلی
الله علیه و آله و سلم افزون بر عبادت (رکوع، سجود، شب زنده داری) نسبت به
یکدیگر، رحیم و مهربان و در برابر بیگانگان، شدید و با صلابتاند؛ ذیل آیه نیز
هماهنگی و همراهی اقتصادی آنان را بیان کرده، آنان را به زرعی تشبیه میکند که
جوانه، ریشه، ساقه، شاخه و محصولش را خود برآورده، در همه شئون، خودکفاست (ر.ک:
جوادی آملی، 1391، ج1: ص 539-540). این خودکفایی همه جانبه نتیجه عبودیت محض است
که عبد، خود را مطیع حضرت حق دانسته و تحت ولایت او قرار میدهد و خدای متعال نیز
به او دستور میدهد تا از رسول اطاعت نماید که در سایه آن به مقاومت در برابر دشمن
دست خواهد یافت. چنانچه گفته شود عبودیت و مقاومت اسلامی چه ربطی به هم دارد در
پاسخ به این دو آیه مذکور می توان استدلال کرد.
4-3- جلوگیری از
سلطه کفار بر مؤمنان و جامعه ایمانی
خدای متعال
در آیات متعددی مؤمنین را از قرار گرفتن زیر سلطه کفار منع کردهاست که در فقه، به
قاعده «نفی سبیل» شهرت دارد. بسیاری از مفسران، فقها و سیاسیون بر این قاعده تکیه
کردهاند؛ استناد آنها به سه آیه (آلعمران: 28؛ نساء: 141 و144) است که بر این
مطلب صراحت دارد.
آیه «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى
الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً؛ خدا هيچ راهى براى (تسلّط) كافران بر مؤمنان قرار نداده
است» (نساء: 141) شاخصترین آیه در این قاعده است؛ از این رو با بررسی واژههای
«سبیل»، «جعل» و «مؤمنون» در این آیه، به چگونگی ارتباط آنها با عبودیت پرداخته
میشود.
1-4-3- معنای سبیل: «سبیل» در لغت به معنای
«طریق» (ابن فارس، 1404ق، ج3: ص130؛ ابن منظور، 1414ق، ج 11: ص 319) و راهى نرم كه
هموار باشد (ر.ک: راغب، همان، ص395- 396) آمده است و در «آیه نفی سبیل» به این
معناست که «خداى متعال هرگز كفار را مافوق مؤمنين و مسلط بر آنان قرار نمىدهد»؛
توده مفسران نیز برای آن، دو معنای «غلبه» (ر.ک: طوسی، بی تا، ج3: ص 364؛ ابن عاشور،
بی تا، ج4: ص287؛ طباطبایی، 1390ق، ج5: ص116) و «حجت» (ر.ک: طوسی، همان؛
فخررازی، 1420ق، ج11: ص 248؛ فیض کاشانی، 1415ق، ج1: ص 513) را استعمال و بر هر
کدام وجوهی ذکر کردهاند که ذکر تفصیلی آنها جای دیگر را میطلبد.
2-4-3- معنای «جعل»: برخی گفتهاند آنچه در
اين آيه آمده، جعل تشريعى است نه جعل تكوينى (ر.ک: موسوی بجنوردی، 1419ق، ص187؛
حسينى شيرازى، 1413ق، ص61 ) و برخی نیز قائلند كه نفى در آيه به لحاظ تكوين نيز
هست (طوسی، همان؛ ابن عاشور، همان؛ طباطبایی، همان).
3-4-3- معنای «مؤمنین»: در زمان نزول آیه «نفی
سبیل» دو کلمه «اسلام» و «ایمان» به یک معنا بوده و در موارد بسیاری از قرآن کریم
نیز آن دو کلمه به یک معنا استعمال شده؛ پس «مؤمن» در این آیه در مقابلِ کافر و
شامل همه فِرَق مسلمین (خاصه و عامه) است (ر.ک: موسوی بجنوردی، همان، ص202).
ظاهر
عبارتِ «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً» چنین
است که خدای متعال در اين آيه مىفرمايد در عالم تشريع هيچ گونه حكمى (در باب
عبادات، معاملات و سياسات) كه موجب سبيل و سلطنت كافران بر مؤمنان باشد وجود ندارد
(جمعى از پژوهشگران، 1426ق، ج1: ص196-195). در واقع، مفاد این قاعده فقهی میرساند
هر گونه حكمى كه از ناحيۀ آن، زمینهای براى علوّ و سلطنت كافر بر مسلمان باشد از
صفحۀ تشريع برداشته شده است (ر.ک: موسوی بجنوردی، همان، ص188).
در اين
آيه، شارع مقدس در مقام تشريع و قانونگذارى و در مقام بيان يك قاعدۀ كلى در جامعۀ
اسلامى است. هر حكم، عقد، معامله، پيمان، قرارداد و هر چيزى كه سبب علوّ كافر و
استيلاى كافر بر مسلم شود منتفى است. بنابراين، قاعدۀ نفى سبيل بر ادله اوليه و
احكام واقعی، حكومت دارد. ادله اولیه متكفل احكام واقعي است؛ مثلا پدر يا جدّ پدرى
با تشريع خدای متعال، بر فرزندان خود (اعم از پسر و دختر) ولايت دارند اما اگر پدر
يا جد پدرى، كافر و فرزند، مسلمان باشد اين ولايت منتفى است؛ چون ولايت يك نحو
«سبيل» و «علوّ» ولىّ نسبت به مولّاى خود است، قهرا وقتى كه ولىّ، كافر باشد اين
ولايت از او سلب مىشود (همان). با مراجعه به قاعده نفی سبیل میتوان مصادیق متعدد
از این قاعده را به دست آورد.
در آيه 28
سوره آلعمران نیز میفرماید: «لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ
أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ
اللَّهِ فِي شَيْءٍ ...؛ مؤمنان نبايد، كافران را- به جاى مؤمنان- سرپرست [و دوست
خود] گيرند؛ و هر كس چنين كند، پس در هيچ چيز از [رابطه با] خدا [او را بهرهاى]
نيست»؛ طبق آیه افراد با ایمان نباید به جای مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود
انتخاب کنند و هر کس چنین کند، هیچ رابطه ای با خدا ندارد.
«اوليا»
جمع «ولىّ» به معناى عهدهدار شدن تدبير امور مربوط به شىء است. كلمه «... مِنْ
دُونِ الْمُؤْمِنِينَ ...» بيان مىكند كه محبّت كافران را بر مؤمنان ترجيح
مىدهد و آنان را به جاى مؤمنان بر مىگزيند (طباطبایی، همان، ج3: ص162). نهى
خداوند متعال از ولايت كافران بر مؤمنان به اين معناست كه آنها نبايد عهدهدار
امور مربوط به مؤمنان باشند و بر آنان سلطه يابند. همين معنا از آيه 144 سوره نساء
نیز استفاده مىشود: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْكافِرِينَ
أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ
عَلَيْكُمْ سُلْطاناً مُبِيناً؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد! غير از مؤمنان،
كافران را دوست (و سرپرست) مَگيريد؛ آيا مىخواهيد، عليه خود دليلى روشن، براى خدا
قرار دهيد؟»
نتیجه این
که مؤمنان به مقتضای ایمان خود و بندگی در درگاه الهی، این استحقاق را مییابند که
خدای متعال به حکم جعل تشریعی، آنها را از زیر سلطه کفار خارج کند یعنی با عبودیت
به این استقامت دست مییابند. مؤمنین در سایه ایمان خود و با پشتیبانی آیات نفی
سبیل باید در برابر هرگونه اعمالی که موجب تسلط کفار بر آنان شود، مقاومت کنند تا
وعده الهی مبنی بر جهانی شدن دین حق را تحقق بخشند.
خدای متعال
در آیاتی از کلام خود با عبارتِ «لِيُظْهِرَهُ؛ تا آن را بر همه دين [ها] پيروز
گرداند» (ر.ک: توبه: 33؛ فتح: 28؛ صف: 9) وعده داده که دین حق جهانی می شود. وعده
جهانی شدن دین خدا با وجود توطئهها و تلاش دشمن برای براندازی نظام توحیدی، جز با
جنگ و دفاع و حضور مردم در صحنه تحقق نمییابد چرا که خداوند فرمود: «وَ
قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ ...؛ و با
آنها پيكار كنيد؛ تا اينكه آشوبگرى باقى نماند، و دين، فقط براى خدا باشد» (بقره:
193). البته سنت الهی دفاع، برای آزمایش مردم است و نقش رزمندگان بیش از وسیله
بودن نیست؛ کار نهایی را خداوند انجام می دهد؛ ولی انسان نیز باید در صحنه نبرد
باشد؛ زیرا بر اساس آیه «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ
يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اگر (دين)
خدا را يارى كنيد، شما را يارى مىكند؛ و گامهايتان را استوار مىدارد» (محمد: 7)
در این آیه با خطاب به مومنان میفرماید اگر خدا را یاری کنند خدای متعال آنها را
یاری کرده، آنها را ثابت قدم میدارد (ر.ک: طباطبایی، همان، ج2: ص60-66؛ نیز ج 18:
ص 229) پس باید یاری مومنان باشد اما بدانند از آن جایی که عبد خدا تحت ولایت اوست
و از خود استقلال ندارد، کار نهایی با خدای متعال است و مقاومت آنها در طول اراده
الهی است. دو سنخ ولايت براى خداى متعال هست، ولايت تكوينى و ولایت تشريعى؛ برخی
آیات مانند «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْكافِرينَ
لا مَوْلى لَهُمْ؛ خدا سرپرست كسانى است كه ايمان آوردند؛ و اينكه كافران هيچ
سرپرستى براى آنان نیست» (محمد: 11)، «فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ؛ پس (زيانى
به او نمىرسانيد، چرا) كه خدا فقط ياور اوست» (تحریم: 4) راجع به ولايت به معناى
نصرت است چون نصرت مؤمنين، يك رقم تصرف است پس این آیات جزو آياتى كه اشاره به
ولايت تكوينى خداى متعال دارد محسوب می شود، یعنی خداى متعال هر گونه تصرف در هر
موجود و هر رقم تدبير و به هر طورى كه خود بخواهد برايش رواست (ر.ک: طباطبایی،
همان، ج6: ص12- 13).
نتیجهگیری
در
فرایند این مقاله پیوند بین عبودیت و مقاومت به این صورت تبیین شدهاست: عبودیت
که در نتیجه کرنش در برابر خداوند قادر متعال و همراهی با رسول، در انسان به وجود
میآید، در بُعد رفتاری انسان آثار بسیاری را به دنبال دارد که مهمترین آن، قرار
گرفتن تحت ولایت (سرپرستی) خدای متعال و نپذیرفتن سلطه غیر خدا اعم از شیطان و
انسان است. قرارگرفتن در پایگاه امن الهی او را از سیطره هر معبودی غیر از معبود
حقیقی خارج میسازد و
صبر و مقاومت در برابر کفار را به ارمغان میآورد که در واقع، تحقق مقاومت
اسلامی است.
کتابنامه
قرآن
کریم
مفاتیح
الجنان
1.ابن عاشور محمد بن طاهر، التحرير و التنوير، بیجا،
بینا، بیتا.
2.ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاييس
اللغة، مصحح: هارون، عبدالسلام محمد، چ 1، قم: مكتب الاعلام الاسلامي،
1404 ق.
3.ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، چ 3،
بيروت: دار صادر، 1414 ق.
4.تفليسى، حبيش بن ابراهيم، وجوه قرآن، چ 1،
تهران: دانشگاه تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ، 1371 ش.
5.تميمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، غرر الحكم و درر
الكلم، قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم، 1366ش.
6.جمعى از پژوهشگران زير نظر هاشمى شاهرودى، سيد محمود، فرهنگ
فقه مطابق مذهب اهل بيتعليهم السلام، چ 1، قم: مؤسسه
دائرة المعارف فقه اسلامى بر مذهب اهل بيت عليهم السلام، 1426 ق.
7.جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، تفسیر
قرآن کریم؛ تحقیق: علی اسلامی، ج1، چ 10، قم: مرکز نشر اسراء، 1391ش.
8.____________، تسنیم، تفسیر قرآن کریم؛ تنظیم:
حسن واعظی، ج 7 ، چ 6، قم: مرکز نشر اسرا، 1392ش.
9.____________، تفسیر موضوعی قرآن کریم، توحید در قرآن؛ چ1، قم:
مرکز نشر اسراء، 1388ش.
10.
حسينى شيرازى، سيد
محمد؛ القواعد الفقهية، پ 1، بيروت:
مؤسسه امام رضا عليه السلام، 1413 ق.
11.
راغب اصفهانى،
حسين بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، چ 1، بیروت:
دار القلم، 1412 ق.
12.
رضايى اصفهانى، محمدعلى، ترجمه
قرآن (رضايى)، چ 1، قم: موسسه تحقيقاتى
فرهنگى دارالذكر، 1383 ش.
13.
طباطبايى، محمدحسين،
الميزان في تفسير القرآن؛ چ 2، بيروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات،
1390 ق.
14.
طبرسى، فضل بن
حسن، تفسير جوامع الجامع، چ1، قم: مرکز
مدیریت حوزه علميه قم، 1412ق.
15.
طبرسى، فضل بن
حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، چ 3، تهران: ناصر
خسرو، 1372ش.
16.
طوسى، محمد بن حسن،
التبيان فى تفسير القرآن، بی تا، بيروت: دار احياء التراث العربى.
17.
فخررازى، محمد بن
عمر، التفسير الكبير (مفاتيح الغيب)، چ 3، بيروت:
دار إحياء التراث العربي، 1420ق.
18.
فيض كاشانى، ملا محسن،
تفسير الصافى، تحقيق: حسين اعلمى، چ 2، تهران، انتشارات
الصدر، 1415 ق.
19.
قطب، سيد، فى ظلال القرآن؛ چ 35،
بيروت: دار الشروق، 1425 ق.
20.
مجلسى، محمد باقر،
بحار الأنوار، بيروت: مؤسسة الوفاء، 1404 ق.
21.
مكارم شيرازى،
ناصر، تفسير نمونه، چ 10، تهران: دار الكتب
الإسلامية، 1371 ش.
22.
موسوى بجنوردى،
سيد حسن بن آقا بزرگ،القواعد الفقهية، چ1، قم:
نشر الهادي، 1419 ق.
23.
هاشمى رفسنجانى،
اكبر، فرهنگ قرآن، چ 2، قم: بوستان كتاب قم، چ 2،
1383.